زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

شبی که به آخرین کرگدن نر سفید شمالی بدل شدم

خیلی وقت بود که یه جورایی فهمیده بودم دیگه اون آدم سابق توی زندگیت نیستم، که برات شدم یه دوست فقط، اما خب امید چیز مسخره ایه، همیشه یه معبر برای دور شدن از واقعیت برات باز می کنه و منم تمام این مدت امیدوار بودم.

امان از وقتی که یک باره این امیدواری ازت سلب بشه. انگار که ریشه ات رو زده باشن  دیگه به هیچی بند نیستی. کنده میشی و محکم میخوری به واقعیتی که ستبر سینه سپر کرده جلوت.واقعیتی که حالا در نبود امید لخت و تمام قد وایساده جلوی روت و با چهره کریه خودش قاه قاه بهت میخنده. خنده ای که صداش رعشه میندازه به تمام وجودت.خنده ای که سپیدی موهات رو بیشتر میکنه و خمیدگی قامتت رو فزون تر.

وقتی گفتی دیگه بانی اسم محبوبت  نیست و ... همین جمله تبری شد که تیشه زد به ریشه امیدواریم.

حالم‌ مثل حال آخرین کرگدن نر سفید شمالیه. میدونی تنها گونه زنده روی زمین باشی یعنی چی؟ اینکه همه ی همنوع هات مرده و باشن و فقط تو مونده باشی؟ اینقدر تنهای تنها بمونی  بی که کسی باشه که حتی بتونی باهاش حرف بزنی و بعدش وقتی میمیری تنها چیزی که اتفاق میفته یک تیتر باشه با این مضمون که با مرگ آخرین کرگدن نر سفید شمالی نسل این گونه منقرض شد.

بهت گفتم منم ترسو ام. آره میترسیدم. سالهاست که ترسیدم از اینکه روزی بیاد که دیگه منو نخوای. حالا این ترس بدل شد به واقعیت. اینقدر از همچین روزی میترسیدم که نمیدونستم اگه اتفاق بیفته چی میشه.

حالا اتفاق افتاده. حالا آخرین کرگدن نر سفید شمالی ام که هیچ راهی واسه حفظ گونه اش نیست و محکومه تنها بشینه تا با مرگش انقراض گونه اش اعلام بشه.

دیگه چی میتونه آخرین کرگدن نر سفید شمالی رو بترسونه؟ دیگه چیزی واسه ترسیدن نیست. فقط یه بغض مونده که جا خوش کرده تو گلوم و نمیترکه. حتی این حجم الکل تو خونم هم باعث نشد که این بغض بترکه.

این بغض ترکیدنی نیست، تا همیشه میمونه تو گلوم، تو نگاهم، تو صدام، تو خنده هام.

امشب صبح میشه.ظاهرا من نمیمیرم. صبح از جام بلند میشم به مسخره ترین شکل صبحانه ام رو میخورم، به احمقانه ترین شکل باز هم با آدمای دور و برم شوخی میکنم و خنده تحویلشون میدم، به مزخرف ترین شکل کار میکنم، پول درمیارم، به نمایشی ترین شکل زندگی رو ادامه میدم و هیچکس نمیفهمه که شب قبلش به هولناک ترین شکل ممکن بانی کوچولوم و مادرش، عشق زندگیم رو از دست دادم و به مسخره ترین و شرمگینانه ترین شکل ممکن هنوز نفس میکشم.

واسه ثبت در تاریخ مینویسم که من آخرین کرگدن نر سفید شمالی نیمه شب بیست و یکم اردیبهشت نود و هفت در سن سی و شش سالگی مردم و نسلم منقرض شد. اون تاریخی که در آینده روی سنگ قبرم حک خواهد شد پایان زندگی پس از مرگم خواهد بود.

پی نوشت:گربه کوچولومون اومده پشت در اتاقم داره میو میو میکنه، منتظره در رو براش باز کنم بیاد رو تختم بخوابه. کنارم احساس امنیت میکنه،جوری راحت و عمیق میخوابه که انگار هیچ خطری تو دنیا تهدیدش نمیکنه و نگاه کردنش وقتی خوابه حس خوبی داره.زندگی هنوز خوشگلیاشو داره. 

نظرات 1 + ارسال نظر
Absolution جمعه 21 اردیبهشت 1397 ساعت 08:01 http://absolution.blogsky.com

چیزی که باعث شد لینک وبلاگت رو باز کنم، عنوان متنت بود. این ساعت از روز جمعه بعد از خوردن صبحونه و کشیدن سیگار و باز کردن بلاگ اسکای به این عنوان بر خوردم. بلافاصله موزیک Between The Bars از Elliott Smith رو پلی کردم و خوندم. از چیزی که صبح جمعه انتظارش رو داشتم بهتر بود. و البته که غمگین تر بود. و بیرحمانه ست. چه برای کرگدن سفید شمالی. چه برای خوشگلیای دنیا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد