زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

همذات پنداری با اگنس

همه ، برادران و خواهرانم را آدم های طبیعی می دانستند. می دانید که معنی آدم طبیعی چیست؟ 
آدم طبیعی یعنی یک حیوان جوان و سالم که نه نسبت به اطراف خود کنجکاوی دارد و نه میل به دانستن ، همینقدر جاه طلبی دارد که کارش را خوب انجام بدهد و پول کافی به دست بیاورد و بعد با آن پول شکمش را پر کند و هیکلش را بپوشاند.

عاشق مترسک - فلیس هستینگز

اخترک شازده کوچولو را برای زیستنم آرزوست

چقدر سخت است زیستن در جهانی که یک سره باورها و ارزشهایت را به سخره می گیرد. وای که چقدر غریبه ام در دنیای آدمکها. چقدر میش بودن مضحک و ملال آور است در این زمانه ی گرگ پرست! چقدر شرم آور است که آنقدر کودن باشی که هیچ گاه نیاموزی دریدن را . چقدر شوم است قربانی نکردن دیگران برای هوس های خویش و چه بیهوده است ایستادن پای انسانیت درست مانند گوسفندی که پشت کامیونی ایستاده که به کشتارگاه می رود! چقدر احمقانه است صادقانه عشق ورزیدن و چه بلاهت بزرگی ست به پای عشق نشستن. آمدن چون منی را به این جهان چه سود؟ منی که هیچ استعدادی برای آدمک شدن ندارم پا به هستی گداشتم برای دریده شدن؟ یا شاید مقدر است همچون آلیوشا کارمازوف خلق شده به دست داستایوفسکی فاضلابی باشم برای پاک شدن روح و روان آدمها به واسطه شنیدن اقرارهای دهشتناکشان! شاید آمده ام رنج بکشم و زخم بخورم تا تسکینی باشم برای رنجها و مرهمی برای زخمهای آدمکها. نمی دانم! هیچ نمی دانم! هر چه که هست غریبه ای هستم در انبوه خلق. تنهام در میان جماعت و خسته از زیستن در میان آدمکها. 

آهای خداوند قصه های عامیانه ی سیب و گندم ! اگر خالق این آدمک ها تویی نیک بدان ، در خلقت من اشتباهی نابخشودنی مرتکب شدی!!