زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

یک روز با بانی کوچولو و ....

امروز دست پسرک چشم آبی ای که ندارم را می گیرم

با هم به پارک می رویم

و در راه برگشت

برای همسری که ندارم و سخت عاشقشم

یک شاخه گل سرخ می خرم.

هنگامیکه گل را به دستش می دهم در گوشش زمزمه می کنم

که زیستن بی او چیزی جز مرور مردن نیست

و برق عشق را در چشمانم می بینم و سرمست می شوم.

در کنار خانواده ای که ندارم احساس خوشبختی می کنم

و از زندگی ای که ندارم لذت می برم.

حالا باز تو بگو زندگی کردن بلد نیستی!

نظرات 1 + ارسال نظر
گندم شنبه 15 تیر 1392 ساعت 15:59 http://segal.persianblog.ir

امروز خسته ی خسته از کاربودم که اومدم وبت و خوندم و...
این یکی از بهترین ،ساده ترین و قشنگترین پستایی بود که تابه امروز خونده بودم .چه رویای زیبایی داری.برای تو ،پسرک چشم آبی ی نداشته ات و همسری که نداری و سخت عاشقش هستی بهترینهای دنیا رو آرزو می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد