امروز دست پسرک چشم آبی ای که ندارم را می گیرم
با هم به پارک می رویم
و در راه برگشت
برای همسری که ندارم و سخت عاشقشم
یک شاخه گل سرخ می خرم.
هنگامیکه گل را به دستش می دهم در گوشش زمزمه می کنم
که زیستن بی او چیزی جز مرور مردن نیست
و برق عشق را در چشمانم می بینم و سرمست می شوم.
در کنار خانواده ای که ندارم احساس خوشبختی می کنم
و از زندگی ای که ندارم لذت می برم.
حالا باز تو بگو زندگی کردن بلد نیستی!
امروز خسته ی خسته از کاربودم که اومدم وبت و خوندم و...
این یکی از بهترین ،ساده ترین و قشنگترین پستایی بود که تابه امروز خونده بودم .چه رویای زیبایی داری.برای تو ،پسرک چشم آبی ی نداشته ات و همسری که نداری و سخت عاشقش هستی بهترینهای دنیا رو آرزو می کنم.