بازقاطی کردهی ها.گفتم میری دکترمیشی،عاقل میشی ولی نه ،دکترشدن هم عاقلت نکرده
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی ز کدام باده ساقی بمن خراب دادی چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه مژه های شوخ خود را چه بغمزه آب دادی دل عالمی ز جا شد چه نقاب برگشودی دو جهان بهم برآمد چه بزلف تاب دادی در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی همه کس نصیب خود را برد از زکوة حسنت بمن فقیر و مسکین غم بی حساب دادی همه سر خوش از وصالت من حسرت و خیالت همه را شراب دادی و مرا سراب دادی ز لب شکر فروشت دل خواست کامی نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
نه بگذار من خودم میمیرم.به جان تو قسم برای باقی ماندنت من خودم میمیرم.مرابه مرگ بفروش باقی را نمیخواهم.
بازقاطی کردهی ها.گفتم میری دکترمیشی،عاقل میشی ولی نه ،دکترشدن هم عاقلت نکرده
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی بمن خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژه های شوخ خود را چه بغمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چه نقاب برگشودی
دو جهان بهم برآمد چه بزلف تاب دادی
در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکوة حسنت
بمن فقیر و مسکین غم بی حساب دادی
همه سر خوش از وصالت من حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی