زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

زندگی شاید هم مرور مرگ

بی تو زیستن ، چیزی جز مرور مردن نیست

زجر می کشیم پس هستیم

امروز پرسیدی که چه کنی با رابطه ی عاطفی ای که داری و من جوابی تو سرم بود که هیچوقت به زبونش نیاوردم. می دونی چرا ؟ چون نمیتونم یه آدم تمام و کمال تو زندگیت باشم هیچوقت. 

هیچوقت کنارت نبودم . نتونستم باشم. همیشه یه آدم مجازی بودم برات. می دونی ما چند سال همدیگرو می شناسیم؟ می دونی تو این سالها چند بار همدیگرو دیدیم؟ احتمالا دقیقا نمیدونی چند بار. اما من.می دونم. تک تک دیدارهامون رو با جزئیات یادمه. و اینقدر کم همدیگرو دیدیم که نسبت به سالهای آشناییمون میانگینش سالی یک بار هم نمیشه.

که اگه اینجوری نبود امروز در جواب سوالت میگفتم همه آدمای توی زندگیت رو بذار کنار و بهم فرصت بده تا کاری کنم که تمام روابط منزجر کننده ای که داشتی رو فراموش کنی و طعم یه دوست داشتن واقعی رو بچشی.

ولی افسوس و صد افسوس که من یه آدمم تو یه مکان و زمان اشتباهی که سرگردونم  توی سیاهچاله های زندگیم و هیچوقت نمیتونم برات آدمی باشم که باید.انگار تقدیر ما اینه که تو به یکی دیگه عشق بورزی و من به تو عشق بورزم و حسرتت رو بخورم و یکی دیگه به من و این دور تسلسل مسخره همینجور ادامه پیدا کنه و ما هم کاری نتونیم کنیم جز اینکه بشینیم نگاه کنیم که این روزگار تهوع آور چی میذاره تو کاسمون.دنیایی که هیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست رو چجوری میشه دوست داشت. دنیایی که توش امشب تو قلبت بخاطر یکی دیگه فشرده اس و اشک رو گونه هات و من فرسنگها دورتر قلبم به خاطر تو تیر می کشه و چشمام خیس.

پی نوشت:

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم

کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

نظرات 1 + ارسال نظر
گندم دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت 18:28 http://segal.persianblog.ir

همیشه عشق یعنی جان سپردن بود
رسیدن معنی ش ناکام مردن بود

چی میشه که این ازسرت بگذره که تو رو به تمام دنیا نمیدم و بودنت رو به تمام جمعیت زمین نمی فروشم.چی میشه اینو باورکنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد